۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه
هیچ وقت... هیچ وقت مرا ابدی نخواه...!
نکتورن شماره ۳ شروع شد. این یکی بیشتر به زندگی میخوره ولی هنوز غمانگیزه! مثل تلاش برای زنده موندن یک پرندهی کوچیک میمونه که اشتباهی از پنجره باز یک اتاق اومده تو و محکم خورده به پنجرهی بستهی روبهرویی! کمی از نوشابهای که کنارم گذاشتم رو میخورم (اگه سیگاری بودم حتماً یه پُک هم به سیگارم میزدم) و به ابدی شدن فکر میکنم... به زنده موندن...!
امروز خوندم که کورزویل، یه دانشمند، گفته که علم و تکنولوژی اینقدر پیشرفت کرده که تا بیست سال دیگه میتونیم کاری کنیم که انسانها دیگه نمیرند و ابدی بشن!! میگه اینقدر شعورمون رسیده که میتونیم اعضای آسیب دیده رو ترمیم کنیم، میتونیم کاری کنیم که قلب، کبد، ریه، حتی مغز دیگه هیچ وقت از کار نیفتن! میتونیم زندگی کنیم، اونقدر که دیگه خسته بشیم و خودمون نخوایم که ادامهاش بدیم! فوقالعاده است! حالا دیگه نکتورن شماره ۴ شوپن با اینکه هنوز غمانگیزه ولی بوی مرگ نمیده! حالا دیگه میتونم اینقدر به مرگ فکر کنم تا باهاش کنار بیام و وقتی دیگه ازش نترسیدم خودم برم سراغش و اینطوری هم اون من رو با آغوش باز میپذیره هم من خودم رو توی بغلش میندازم و با خیال راحت *میمیرم*!
البته دانشمند ما انگیزههای خودش رو داره. میگه هرچقدر بخواید میتونید الکل بخورید بدون اینکه نگران کبدتون باشید. میگه هرچقدر بخواید میتونید رابطه جنسی داشته باشید، بدون اینکه نگران چیزی باشید! این هم انگیزهایه! من هم بهشون فکر کردم! اما الان به چیز دیگهای فکر میکنم! به لحظههایی که میشه جبران کرد! به لحظههایی که میشه ساخت! به شادی...!
از شوپن میپرسم. چطوره فردریک؟ ابدی شدن رو میگم! اما انگار اون با من موافق نیست! انگار اون ابدی شدن رو نمیخواد! هنوز داره غمانگیز مینوازه! هنوز غم رو میشه حس کرد! شاید داره به آینده فکر میکنه! آره... خودشه... آینده! یعنی قراره چی بشه؟ واقعیت گرومپ میخوره به سرم! پس روح چی میشه؟ یعنی روحمون هم تا آخرش باهامون میاد؟ یعنی اون رو هم میشه ترمیم کرد؟ یعنی روح رو هم میشه تا ابد توی این تن خاکی نگه داشت؟ نمیدونم... نمیدونم... اگه اینطور نشه و روح بره از ما چی میمونه؟ یک مشت انسان تا خرخره پر از الکل و سکس؟!
نشستم پشت لپتاپم. شوپن گوش میدم و فکر میکنم.... به ابدی شدن... به زنده موندن...
۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه
۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه
فلسفه زندگی به سبک اژدهای آبی و زرد
زیبا بهتر از زشت است .
Beautiful is better than ugly
صریح بهتر از ضمنی است .
Explicit is better than implicit
ساده بهتر از پیچیده است .
Simple is better than complex
پیچیده بهتر از بغرنج است .
Complex is better than complicated
هموار بهتر از تودرتو است .
Flat is better than nested
پراکنده بهتر از متراکم است .
Sparse is better than dense
خوانایی روی شما حساب می کند .
Readability counts
موارد خاص هیچ وقت آنقدر خاص نیستند که قوانین را بشکنند .
Special cases aren't special enough to break the rules
گرچه عملی بودن بر پاکی غلبه می کند .
Although practicality beats purity
خطاها هیچ وقت نباید ساکت از کنار شما رد شوند .
Errors should never pass silently
مگر اینکه خودتان اجازه دهید .
Unless explicitly silenced
در مواجهه با ابهام، در برابر وسوسهی حدس زدن خویشتن دار باشید .
In the face of ambiguity, refuse the temptation to guess
تنها یک راه -- و ترجیحاً فقط یک راه -- بدیهی برای انجام دادن این کار وجود دارد .
There should be one -- and preferably only one --obvious way to do it
گرچه این راه ممکن است در نگاه اول بدیهی نباشد .
Although that way may not be obvious at first time unless you're Dutch
حالا بهتر از هیچ وقت است .
Now is better than never
گرچه هیچ وقت اغلب بهتر از *همین* حالا است .
Although never is often better than *right* now
اگر پیاده سازی را به سختی توضیح دادید، ایده تان بد بوده است .
If the implementation is hard to explain, it's a bad idea
اگر پیاده سازی را به راحتی توضیح دادید، ایده تان ممکن است خوب باشد .
If the implementation is easy to explain, it may be a good idea
فضاهای نام ایده های فوق العاده ای هستند -- بیایید بیشتر از آنها استفاده کنیم !
Namespaces are one honking great idea -- let's do more of those