پولم که تمام میشود، لبه آبی بالای تیغ ژیلتم سفید میشود و این یعنی باید تیغم را عوض کنم. مسواکم همراه اعصابم از دستم در میرود و به چاه توالت سرازیر میشود. خانم محترمی به خانه زنگ میزند و خیلی مودبانه هشدار میدهد که اگر تا 72 ساعت دیگر پول تلفن را ندهیم، قطعمان میکند. صاحبخانه زنگ میزند که پیرو مذاکرات 8 ماه پیش، خانه را فروخته و باید اسباب کشی کنیم. جاده اصلی زیر تعمیر میرود و رانندههای خوش انصاف خط، مسیر انحرافی را گرانتر حساب میکنند. زیرپوشم داخل پروانه ماشین لباسشویی گیر میکند و برای در آوردنش باید تکه تکه اش کنم و قاعدتاً دیگر قابل استفاده نیست. شبها دیرتر میخوابم و این یعنی صبح دیرتر بیدار می شوم و صبحانه نمی خورم و برای نهار گرسنه میمانم و معدهام مثل یک بچه چلّه، شروع میکند به عرعر کردن و این یعنی به هر قیمتی باید یک کوفتی جور کنم بدهم به این معده بیصاحاب که اینقدر ونگ نزد و خب میدانید که در این دوره و زمانه کوفت را هم مفتی دست آدم نمیدهند چه برسد به یک غذای ارزان معده خفه کن.
یادم میآید بچه که بودم، حدود اول یا دوم راهنمایی، همراه داییام در خیابانهای تهران قدم میزدیم که دایی عزیز یک عدد ماشین سانتیمانتال خوشگل تر و تمیز چشمش را گرفت. نمیدانم ماشین بورس آن موقع چه چیزی بود. فکر کنم از این مرسدس بنزها که هنوز هم جذاب هستند دیده بود. ماشین را که دید، من و خیابان و ماشینهای تند و تیز را رها کرد و محو تماشای ماشین شد. بعد که از خیابان به سلامت گذشتیم، چیزی شبیه: «عجب چیزی بود» از دهانش خارج شد (گفتم شبیه چون نمیدانم معادل این جمله آن موقعها چه چیزی بود!) پرسید دوست داشتی همچون ماشینی داشتی؟ من هم در همان عنفوان کودکی جواب دادم: «فرقی نمیکند. من بیشتر دوست دارم درحالی که باران و رعد و برق شدیدی میآید داخل ماشینم که نور قرمز رنگ ملایمی درون آن روشن است بنشینم، برف پاکن را روی دور تند بگذارم و رانندگی کنم!» حالا که یاد آن موقع افتادم، نگاه چپ چپ دایی عزیز را حس کردم که به یک موجود در حال گذراندن عنفوان کودکی میانداخت. درحال حاضر خودم هم دارم به آن کودک همانطور نگاه میکنم!
آهان... داشتم میگفتم که وقتی پولم تمام میشود، سربی که در عنفوان نوجوانی، دندانپزشک محلهمان به عنوان یک وسیله کمک جونده در دندان آسیای کرم خوردهام جاسازی کرده، ناگهان و طی اتفاقاتی کاملاً اتفاقی، مثل خوردن یک عدد آدامس ریلکس ناقابل، کنده میشود و جای خالیاش را به چیپس و ژامبون مرغ میدهد. در این شرایط همه چیز پولی و گران میشود. هیچ بعید نیست اگر همین الان پیغامی به موبایلم فرستاده شود با این مضمون: «اعتبار تنفس شما رو به اتمام است، اگر مایل به استفاده بیشتر از سیستم الکترونیکی تنفس هستید، یک پیامک خالی به همین شماره بفرستید. متشکریم!»
۱ نظر:
پول پیش و اجاره خونه رو یادت رفت بگی! :دی
ارسال یک نظر