برای اولین بار در تمام عمرم توی یک شهر شلوغ، دوچرخهسواری کردم! این را خودم هم بعد از اینکه مثل یک دوچرخهسوار حرفهای و باشعور در کنار بقیه ماشینها، پشت چراغ قرمز ایستاده بودم فهمیدم. آخر اولین بار نبود که سوار دوچرخه میشدم و همان موقع که دوچرخه را گرفتم و سوارش شدم احساس جدیدی نداشتم اما پشت آن چراغ قرمز و درحالی که داشتم رد شدن سریع و بیتفاوت موتورسیکلتها را نگاه میکردم (واقعاً چرا موتورها را جریمه نمیکنند؟) یادم آمد که دفعه قبلی در یک شهرک دورافتاده و خلوت دوچرخهسواری کردهام. شهرک کارکنان کارخانه چوکا (چوب و کاغذ ایران). از رشت که بخواهید بروید آستارا دقیقاً وسطهای راه، بعد از رضوانشهر و یک پیچ رویایی به اسم پیچ پونل، یک کارخانه بزرگ میبینید که سردرش با فونت بزرگی نوشتهاند: صنایع چوب و کاغذ ایران (چوکا). کارخانه را که رد کنید یک دروازه کوچک هست که ورودی شهرک است. یک بچگی ساکت و آرام (و باید اعتراف کنم) دوستداشتنی را در آنجا تجربه کردم. تقریباً در خیابانهایش هیچ ماشینی رد نمیشد و میتوانستی بدون هیچ نگرانیای دوچرخهسواری کنی و هرچقدر که دوست داری تند رکاب بزنی. دوچرخهام را همان موقع که آمدیم شهر دزدیدند و دیگر دوچرخه نداشتم تا همین چند روز پیش.
توی شهر قضیه فرق میکند. یکجورهایی باید حواست خیلی جمع باشد، باید آرام رکاب بزنی، باید پشت چراغ قرمز بایستی؛ اینجوری میتوانی جزئیات بیشتری ببینی، آدمهای منتظر تاکسی یا اتوبوس را میبینی، فحشها و بوقهای ماشینهای عصبانی را میشنوی و کلی اتفاقات جدید میافتد که نه با راه رفتن نصیبت میشود نه با دوچرخهسواری در یک شهرک دورافتاده.
اگر اصفهان هستید یک جمعه بعدازظهر (چون تا ساعت 5 تعطیلند؛ چرا واقعا؟!!) بروید یکی از ایستگاههای کرایه دوچرخه شهرداری و با یک کارت ملی سه ساعت دوچرخهسواری کنید و لذت ببرید. بیشتر از 3 ساعت هم اگر خواستید فکر کنم ساعتی 250 ریال ازتان پول بگیرند. البته هیچ تضمینی وجود ندارد که دوچرخهتان 8 بار زنجیرش در نرود!
۲ نظر:
هوووم اونجا رو دیدم. همون پیچ رویایی رو. خوش به حالت با این کودکی ت. :)
دو سه تایی پیشنویس در مورد اون پیچ دارم. شاید یک روزی در موردش کامل بنویسم.
ارسال یک نظر