خیلی طول نکشید تا بفهمم علت اینکه نمیتوانم پروژه پایانیام را جلو ببرم، این است که یک پرفکشنیست هستم! اولین بار پرفکشنیست را در وصف کوبریک خواندم. میگویند چند برابر دیگر کارگردانها یک صحنه را میگرفت تا راضی میشد که خوب درآمده است. امروز نشسته بودم و درحالی که دست چپم را زیر چانهام گذاشته بودم و با ژست بیحوصلگی مخصوص به خودم مشغول نگاه کردن فایل پروژهام بودم، به این فکر کردم که چرا مینشینم و ساعتها وقت میگذارم تا مثلاً شمارهگذار اتوماتیک عکسها در وُرد را درست کنم در حالیکه میتوانم در زمانی بسیار بسیار بسیار کوتاهتر خودم دستی عکسها را شمارهگذاری کنم؟ بعد دوباره از خودم پرسیدم که اصلاً چرا الان دو ماه است که مشغول نوشتن مستندات این پروژه هستم و تا الان با احتساب صفحههای مربوط به سرفصلها و منابع، فقط 15 صفحه مطلب نوشتهام؟ تازه مثلاً خبر میرسد که فلانی 95 صفحه داکیومنت دارد! یا مثلاً ساعتها مینشینم و راجع به روز دفاعم خیالپردازی میکنم. با خودم فکر میکنم که اصلاً مثل بقیه دفاعیهها که ارائه دهنده میرود و یک اسلاید با بکگراند سفید (و حالا اگر کمی هم ذوق داشته باشد، بکگراندهای پیشفرض خود پاورپوینت را میگذارد) را نشان میدهد و بعد همان حرفهایی که میخواهد بزند را داخل آنها هم نوشته و صرفاً فقط روخوانی میکند. این وسط وضع آنهایی که خودشان پروژهشان را ننوشتهاند و دادهاند کس دیگری این کار را انجام داده است، خرابتر است؛ استرس میگیرند، سرخ و سفید میشوند و فقط باید بروید آنجا و یواشکی توی دلتان بخندید. نه اینطوری نیست دفاعیه من. میروم آنجا، یک اسلاید خوشگل و تر و تمیز که پر از عکس است آماده کردهام و دقیقاً میدانم چه چیزی را باید کجا بگویم و چه موقع چه اسلایدی باید نشان بدهم. حتی به این فکر کردهام که با بلوتوث موبایل Remote Desktop کنم و درحالی که دارم روی پرده با تکان دادم دستم و نشان دادن چیزهای مهم، سخنرانی میکنم وقتی میخواهم بروم اسلاید بعدی از همانجا دکمه موبالم را فشار بدهم و بنابراین بدون اینکه صحبتم قطع شود میروم اسلاید بعدی و بعدتری.
همین الان یک تست پرفکشنیست بودن دادم که نتیجه 85٪ بود. میگفت: «این نتیجه یعنی اینکه شما استانداردهایی برای خودتان دارید که هرگز بهشان دست نمییابید؛ چه این انتظارات را بر خودتان تحمیل کنید یا بر دیگران یا هردو فرقی نمیکند، شما به هرحال ناراضی هستید. شما شاید فکر میکنید دیگران از شما انتظار دارند که همه کارهایتان درست و عالی باشد. به هرحال، این گرایش باعث میشود شما بدون دلیل، ناراضی باشید» ادامهاش دارد میگوید که شما باید این رفتار را کنار بگذارید و از اینجور نصیحتها میکند.
البته فرق بزرگی بین یک پرفکشنیست مثل کوبریک و من وجود دارد و آن هم این است که پرفکشنیست بودن کوبریک کمکش میکرد خیلی زیاد تلاش کند و خیلی زیاد موفق شود (حالا خارج از اینکه خودش از موفقیتش راضی باشد یا نه) اما من همینجوری مینشینم و داکیومنتم را بالا و پایین میکنم و همیشه خدا هم ناراضیام و غر میزنم!
همین الان یک تست پرفکشنیست بودن دادم که نتیجه 85٪ بود. میگفت: «این نتیجه یعنی اینکه شما استانداردهایی برای خودتان دارید که هرگز بهشان دست نمییابید؛ چه این انتظارات را بر خودتان تحمیل کنید یا بر دیگران یا هردو فرقی نمیکند، شما به هرحال ناراضی هستید. شما شاید فکر میکنید دیگران از شما انتظار دارند که همه کارهایتان درست و عالی باشد. به هرحال، این گرایش باعث میشود شما بدون دلیل، ناراضی باشید» ادامهاش دارد میگوید که شما باید این رفتار را کنار بگذارید و از اینجور نصیحتها میکند.
البته فرق بزرگی بین یک پرفکشنیست مثل کوبریک و من وجود دارد و آن هم این است که پرفکشنیست بودن کوبریک کمکش میکرد خیلی زیاد تلاش کند و خیلی زیاد موفق شود (حالا خارج از اینکه خودش از موفقیتش راضی باشد یا نه) اما من همینجوری مینشینم و داکیومنتم را بالا و پایین میکنم و همیشه خدا هم ناراضیام و غر میزنم!
۲ نظر:
با تمام وجود درکت میکنم . چیز خوبی نیست ولی من دوسش دارم .
بله. متاسفانه من هم دوستش دارم
ارسال یک نظر