حالا قرار است، اگر جور شد، فردا بروم و «تعطیلات آخر هفته» گُدار را ببینم. اسم این آقای گدار را من نمیدانم قبلاً کجا شنیدهام! خیلی اسمها پیدا میشود که من قبلاً بارها آنها را شنیدهام اما اصلاً یادم نمیآید که کجا شنیدهام و چه طوری است که الان آشنا هستند. در مورد آهنگها هم همینطور است، مثلاً موسیقی متن همین «امیلی» را حتی قبل از اینکه چند وقت پیش در جایی بشنوم، شنیده بودم! داشتم میگفتم که قرار است فردا بروم و «تعطیلات آخر هفته» گدار را ببینم. البته اسم انگلیسیاش "Week-End" است و ترجمه احمقانه «تعطیلات آخر هفته» واقعاً احمقانه است! به نظرم باید اسمش را میگذاشتند «هفته، تمام!» مخصوصاً بخاطر اینکه موضوعش هم دقیقاً همین است. یک آخر هفتهای که قرار است به همه خوش بگذرد، تبدیل میشود به یک کابوس بدون بازگشت! ممکن است اگر این داستان را همینجوری میشنیدم، اصلاً فکرش را هم نمیکردم بروم و ببینمش ولی خب از آنجایی که آقای گدار فقید کارگردانش است، میروم و تا آخرش را نگاه میکنم و لذت میبرم. بعد که فیلم را دیدم هم یک مطلبی راجع بهش مینویسم (سعی میکنم بیطرفانه به قضیه نگاه کنم اما قول نمیدهم!)
پ.ن:
- البته این دید اسمگرایی همینطور که بیشتر فیلم نگاه میکنم (و مخصوصاً بعد از دیدن «امیلی») دارد کمتر میشود.
- اگر «هفته، تمام!» را دیدهاید، خوشحال میشوم قبل از دیدن فیلم نظرتان را بدانم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر