۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

یازده ساعت و چهل و دو دقیقه بعد

فکر کردید برای امتحان فردا یک کلمه درس خوانده‌ام؟ بله، درست حدس زدید. حتی یک کلمه هم نخوانده‌ام. و بگذارید همینجا بهتان قول بدهم که تا فردا ساعت 12:30 که امتحان شروع می‌شود هم یک کلمه نخواهم خواند. یکجورهایی لج کرده‌ام اصلاً. می‌خواهم فردا بعد از امتحان بروم پیش استاد و بهش بگویم استاد عزیز، استاد خوب من، آخر این چه جفایی است که در حق من می‌کنید؟ ترم پیش برایم 5 رد کردید، اگر 6 هم رد کرده بودید حالا با معدل 11.7 مشروط نشده بودم. به خدا حقم نبود ترم پیش، عین چی درس خواندم اما حالا نمی‌خواهم بحث گذشته را پیش بکشم. ببینید، حقیقت این است که من نمی‌توانم در درستان بالاتر از 5 بگیرم! منظورم از نتوانستن این نیست که نمی‌خواهم. منظورم این است که نمی‌توانم. عین سگ روی درس شما وقت می‌گذارم. اینقدر که من وقت گذاشتم روی این درس اگر روی انرژی اتمی کار می‌کردم الان کامپیوترهایمان هم با سوخت هسته‌ای کار می‌کرد. می‌گویید به شما مربوط نیست؟ خب حق دارید بگویید. شما که مثل ما در برهوت درس نخوانده‌اید؟ نخیر، شما در دانشگاه بزرگ اصفهان درس خوانده‌اید. آنجا گل بود و بلبل بود و سبزه بود و دانشگاهتان بلوار داشت و برای خودش خط اتوبوس داشت و شهر بود اصلاً. آنجا تا توانسته‌اید خورده‌اید و خوابیده‌اید و بدون اینکه نگران باشید که شهریه دانشگاه و قبض تلفن و کرایه خانه و شکم صاحب‌مرده و کوفت و زهرمار را باید با کدام دست بر سرتان بکوبید، درس خوانده‌اید و پله‌های ترقی را یکی یکی و با آرامش خاطر هرچه تمامتر طی کرده‌اید و حتی در بوفه سر راه هم ایستاده‌اید و با دوستانتان نسکافه میل فرموده‌اید.
اصلاً می‌دانید چیست؟ من همین الان که اینجا ایستادم ده ترمه شده‌ام. اگر من را پاس نکنید یازده ترمه می‌شوم. خب بشوم به درک... به شما چه ربطی دارد اصلاً؟ اصلاً مگر شما مسئول پاس شدن یا نشدن من هستید؟ چشمم کور، دندم نرم، نشسته‌ام شب امتحان ونه‌گات خواندم، پس حقم است که بیفتم.
×××
در اینجا من با حالتی عصبانی و طلبکارانه از اتاق استاد خارج می‌شوم. استاد بعد از رفتن من کمی سرش را می‌خاراند، متفکرانه بلند می‌شود، کمی به اطراف نگاه می‌کند و از آقای ب. می‌پرسد: «لیوان چای من رو ندیدی؟!»

پ.ن: البته این را اضافه کنم که در این هزار سالی که دانشگاه بوده‌ام حتی یکبار هم برای نمره پیش هیچ استادی نرفته‌ام و بگذارید همین‌جا بهتان قول بدهم که هیچوقت دیگر هم نخواهم رفت. اما باور کنید این ترم وضعم خیلی خراب است! خیلی زیاد...!

۲ نظر:

Hel. گفت...

:(
یه جور ناجوری درکت می کنم

پدرام گفت...

هرچقدر درس مزخرفتر، میزان درک استاد پایینتر، متاسفانه!