۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

پوست‌های پسته

من از همین‌جا احساس نفرت و انزجارم را نثار روح تمام کسانی می‌کنم که دانسته یا ندانسته، بزرگ یا کوچک، زن یا مرد، آشغالهایشان را، روی زمین می‌ریزند و در بین اینها کسانی که این آشغال‌ها را از پنجره ماشینی درحال حرکت به بیرون پرتاب می‌کنند، بیشتر مخاطب فحاشی‌های مجازی‌ام قرار خواهند گرفت.
اما از همین‌جا دست تمام کسانی که پوست پسته نصفه روی زمین می‌اندازند تا لذت خُرد کردن آنها، مانند لذت مثله کردن گوسفند توسط قصاب یا لگد کردن یک شاخه گل توسط کودکی گستاخ، به کفش‌هایم رخنه کند را می‌بوسم و از شهردارهای محترم تمامی شهرها صمیمانه خواهشمندم بودجه بیشتری در اختیار این عزیزان قرار دهند تا توانایی خرید پسته بیشتری داشته باشند. حتی چه بسا بشود به طرح «پیاده‌روهای پوست پسته‌ای» هم فکر کرد.

با تشکر

۲ نظر:

ثمین گفت...

بالاخره رحمت یا لعنت؟!
زودتر تکلیف ما رو روشن کنید ما کلی آشغالهای متفرقه داریم والبته پوست پسته های همسایهمان را هم که از پارسال برای کلاس کاری نگه داشتیم در کیفمان سنگینی می کند!

پدرام گفت...

آشغال: لعنت!
پوست پسته: رحمت! بریزید، کفش‌ها منتظرند.