۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

هنر به مثابه آنچه که دلمان می‌خواهد ببینیم

چند روز پیش یک مطلب جالبی خواندم بعد همین الان به ذهنم رسید که چرا در موردش یک مطلبی، چیزی ننویسم؟ بعد خنده‌ام گرفت که چرا تا الان فکر می‌کردم حتما باید وقتی حوصله‌ام سر رفته یا مثلاً درسی را افتاده‌ام یا (چه‌می‌دانم؟) یکجورهایی حالم خوش نیست بیایم اینجا و شروع کنم به نوشتن؟ اصلاً نوشتن مطلب در دسته‌بندی «نوشته‌های شخصی» چه محدودیتی می‌تواند داشته باشد؟

به‌هرحال، چند روز پیش اتفاقی چشمم افتاد به صفحه ویکی‌پدیای یک نقاش فرانسوی به  اسم ایو کِلین (Yves Klein) که یک همچین نقاشی‌ای تحویل جامعه بشریت داده بود:


هرچقدر با خودم کلنجار رفتم که این اثر را به عنوان یک اثر ماندگار به خودم قالب کنم، نشد که نشد! ولی همینطور که صفحه را خواندم، بیشتر برایم جذاب شد. این آقای نقاش، یک عدد نئورئالیست تشریف داشتند و شدیداً عقیده داشتند که گاو سیاهی که آنجا ایستاده است را ما سیاه می‌بینیم و در مورد رنگ واقعی گاو ابداً نمی‌شود اظهار نظر کرد! پس حالا با این تفاسیر یک نگاه دیگر به نقاشی فوق‌الذکر بیندازید، به نظر شما چه رنگی است؟


آقای نقاش ما یک نمایشگاهی در پاریس راه می‌اندازند که شامل پنج تابلوی نقاشی بود عبارت از: نارنجی محض، زرد محض، قرمز محض، صورتی محض و آبی که در بالا مشاهده می‌کنید. بعد شدیداً از نظرات مردم که بنده خداها فکر می‌کردند به دیوار، سرامیک آویزان کرده‌اند دلسرد می‌شود و تصمیم می‌گیرد یک نمایشگاه درست و حسابی راه بیندازد. این بار با یازده تابلوی تماماً آبی و همرنگ! شما خودتان را تصور کنید که در حال قدم زدن در این نمایشگاه هستید و یازده تابلوی آبی کاملاً یکسان جلوی شما قرار گرفته و محض حفظ آبرو هم که شده باید جلوی هرکدام ده دقیقه بایستید و به به و چه چه راه بیندازید! البته اگر فکر می‌کنید که آقای نقاش، کار احمقانه‌ای انجام داده، باید خدمتتان عرض کنم که این نمایشگاه باعث می‌شود آقای نقاش ما به اوج شهرت برسند به طوریکه حدود سه هزار نفر در صف نمایشگاه بعدی ایشان منتظر ایستادند.


اما نمایشگاه بعدی آقای کلین، یک سالن کاملاً خالی بود که فقط یک کمد شیشه‌ای کاملاً خالی در وسط آن قرار گرفته بود، رنگ دیوارها سفید و رنگ پنجره‌ها و فرش ورودی هم همان آبی معروف بود. این نمایشگاه باعث شد که دکور سالن اپرای گلزنکرشن آلمان را به ایشان واگذار کنند.


آقای نقاش در کار مونتاژ عکس هم بودند و معروفترین عکسی که مونتاژ کرده‌اند، تصویر زیر است به اسم: «پرش در هیچ‌چیز» یا "Leap into the Void"



ولی حالا خارج از تمام کارهای به ظاهر احمقانه‌ای که آقای نقاش ما و هزاران نقاش همدوره‌ایشان انجام داده‌اند، من شخصاً اعتراف می‌کنم که فوق‌العاده زیاد تحت تاثیر دید این افراد به دنیای اطرافشان قرار گرفتم. هنر که نباید آن چیزی باشد که می‌بینیم، لذت هنر به این است که چیزهایی ببینیم که دوست داریم آنطور دیده شوند.

هیچ نظری موجود نیست: